به دست باد ژرژر شد گل امید بعذ از تو
ببین گلدان خلی ماند و تردید بعد از تو
تمام چشمه ها دنبال چشمان تو می گردند
گل سرخی میان سینه ام پوسید بعد از تو
شب و روزی که نامش زندگانی بود باور کن
چو پیچک بر نخی از شعله ها پیچید بعد از تو
درختی زرد شد آتش گرفت و دود تلخش را
نسیمی در گلوی آسمان پیچید بعد از تو
تماشا می کنم در کوچه ی تنگ غروب ای دوست
که پرپر می شود هر روز یک خورشید بعد از تو
نگار یک لب غمگین گذشت از گونه ی سرخم
دلم جام رهایی را چو گل بوسید بعد از تو

اینم از داش عوفوین

او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش در آغوشم تنگ
لرزید دلش شکست و نالید که آخ
ای شیشه چی می کنی تو در بستر سنگ

اینم یه چند خط گریه دل

فرهاد کجاست تا ببیند من را
البرز به جای بیستون کندن را
شیرین مرا بگو که فرهادت مرد
شاید به دروغ سر دهد شیون را....