یه شعر با حال
دو نفر دختر خوشتیپ و سوسول! // دوش از دردسر مشق نجاتم دادند!
دست و پایم بگرفتند و سوارم کردند! // پفک و بستنی و ماچ پر آبم دادند!
توی این منظومهی شهری چه تماشاکردیم! // آن دو باهم جملگی شکلاتم دادند!
آب انگور و هویج و کیوی و آب انار // آنقدر بود که انگار فراتم دادند!
تا سر صبح خرامان همه جارا گشتیم! // صبح یک بربری و چای و نباتم دادند!
سفر علمی! و رویایی ما گشت تمام! // جملهای فحش از کلماتم دادند!
چون به خود آمدم از دیدن آن خواب لذیذ! // صبح ظاهر شده بود بس که تکانم دادند!
مادرم گفت بلند شو که کلاست دیر است // پس از آن لقمهای از نان بیاتم دادند!
اشک از دیده چکید و مخ من تیر کشید! // چو به من توی کلاس ریز نمراتم دادند
نظر یادتون نره // چون مرا خوشحال همی شوم دادند
سلام . خوبی ؟ متن قشنگ و با احساسی بود . لذت بردم . برات آرزوی موفقیت بیشتر دارم . منم به روزم . درباره تنهایی و خدا و عشق نوشتم . به امید دیدار .. سهیل دوست همیشگی تو
سلام حاجی خوبی چه خبر؟
بابا ما هی از دست این فرشته ها فرار میکنیم باز مان دنبالمون با نمی خوام اه به چه زبونی بگم ؟ ای بابا